کهربا

کهربا
نمایشنامه در سه فضای مستقل از هم شکل می گیرد :
۱- خانه ی سه دانشجو ،که هر یک دارای نگرشی متفاوت نسبت به رشته ی تحصیلی و زندگی خود هستند.
۲- خانه ی مادر و دختری جوان که در شرایط نامطلوبی روزگار را می گذرانند. دختر نتیجه ی یک رابطه ی تلخ مادر با مردیست که متاهل بوده و مادر برای همیشه او را ترک کرده است .اکنون این دختر است که درگیر یک رابطه با مردی جوان است.
۳- یک پارک است ،جایی دنج که دو پیرمرد هم دانشگاهی برای خاتمه دادن به زندگی خود ،رازهای خودرا اشکار می سازند و …
لایه های تو در توی سه فضای بظاهر مجزای متن ،مخاطب را بر آن دارد که به فرم خاصی از یک ساختار برسد جاییکه یک داستان شکل می گیرد وحلقه های زنجیروار آن درکل نمایشنامه هویدا می شود. این سه روایت و در نتیجه ارتباط و اتصال آنها نشان دهنده ی آن است که زندگی و اعمال ما انسانها حلقه وار بر روی یکدیگر تاثیر می گذارد . این حلقه ها مانند زنجیر به هم پیوسته اند و… گویی گریزی از آن نیست. علاوه بر این نگاه ،گویی نوعی هشدار به چشم می خورد و آنهم اینکه اگر رویا های نویسندگان چه خوب و چه بد، توسط انسان به واقعیت تبدیل شوند ، نویسنده در قبال روند و مسیر این حرکت مسئول خواهد بود ؟ و آیا اندیشه ها نیستند که جامعه ی انسانی را می سازند تا به انسان این جرات را بدهند که برای عینیت بخشیدن این رویا ها دست به اقدام بزنند ،مثلا اختراع کنند و… درست وقتی که مولوی می گوید: ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای

amber-01

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *