نگاهی به نمایش “دیبوک‌ها” نوشته و کار”‌سیمین امیریان”

rompel-stage
آموزش از زمین تا آسمان
افسانه نوری:
یکی از جنبه‌های تئاتر کودک که در طول سال‌ها مورد توجه بسیاری از کارشناسان هنر نمایش قرار گرفته است، جنبه ‌آموزشی آن است. در بسیاری از نمایش‌هایی که تا‌کنون برای کودکان ساخته شده به این جنبه ‌توجه شده و به نوعی با تئاتری پداگوژیک(آموزشی) برای مخاطب کودک مواجه شده‌ایم.
در نگاه اول آنچه در نمایش دیبوک‌ها جلب نظر می‌کند همین جنبه‌ آموزشی است که همه عناصر اثر را تحت تأثیر خود قرار ‌‌داده است.
نمایش به دو فضای متفاوت تقسیم می‌شود. اولی کلاس درسی است بر روی کره ‌زمین در سال ۲۲۰۰ که زمین رو به خشکی و نابودی پیش می‌رود و معلم این کلاس ‌قصد دارد شیوه‌های نگه‌داری از طبیعت را به شاگردانش آموزش بدهد. دومین فضایی که با آن مواجه‌ایم و با فضای اول کاملاً متفاوت است، سیاره‌ زحل است که کاملاً خشک شده و مردم آن‌ نمی‌توانند شاد باشند. در این فضا نیز جنبه‌ آموزشی نمایش‌، اگرچه نه به قوت فضای کلاس درس، اما همچنان وجود دارد و حفظ می‌شود.
شیوه ‌سیمین امیریان برای آموزش آنچه قرار است در این نمایش بچه‌ها فرا گیرند، ‌‌‌به خوبی با تماشاگر کودک ارتباط برقرار می‌کند. استفاده از شعر و موسیقی باعث می‌شود که تماشاگر کودک با توجه بیشتری آنچه را که بیان می‌شود، پیگیری کند. نمایش با شعری آغاز می‌شود که معلم درباره ‌باقی نماندن درخت بر کره‌ زمین و هوای بد می‌خواند. در طول نمایش این شیوه دنبال می‌شود و موضوعاتی چون آلوده شدن محیط زیست با آشغال خوراکی‌های مورد استفاده ‌کودکان(چیپس، پفک و….)‌ به صورت شعر بیان می‌شوند. آنچه در جلب نظر مخاطب کودک این نمایش نقش دارد این است که در آن در مورد مسائلی حرف زده می‌شود که کودکان امروز کاملاً با آن‌ها درگیرند ‌و قدرت برقراری ارتباط با چیزی را که روی صحنه بیان می‌شود، دارند. به ویژه این که تأثیر این موضوعات روی مخاطب کودک به عکس‌العملی در او می‌انجامد که مربوط به پاکیزه نگه‌داشتن محیط زیست است و این نشانگر موفقیت این نمایش در‌‌ ‌رساندن پیامش به مخاطب است.
یکی از جذابیت‌های بصری آن استفاده از حرکات موزون است که در دو فضای کلاس درس و سیاره ‌زحل با هم ‌تفاوت دارند. در سیاره ‌زحل موجودات فضایی به تبع شیوه ‌حرکات خودشان که‌ مقطع و بریده بریده است، حرکاتی شکسته و ماشینی ارائه می‌دهند و در کلاس درس با شیطنت بچه‌ها و حرکاتی کودکانه مواجه می‌شویم. تلفیق موسیقی و حرکت در مسیر آگاهی‌رسانی و ارائه اطلاعات به مخاطب پیش می‌رود و موسیقی جزئی تفکیک ناپذیر از کار است که شعرهای آن نیز مانند دیالوگ‌های بازیگران نقشی پیش برنده دارند.
جدای از حرکات موزونی که همراه با موسیقی ارائه می‌شوند، این نمایش سرشار از حرکت است. میزانسن‌های پر تحرک که با پشتک زدن و بالا و پایین پریدن شخصیت‌ها همراه است، در طول نمایش به کرات دیده می شوند. دو عامل باعث می‌شود این میزانسن‌ها تا پایان کار جذابیت خود را حفظ کنند و خسته کننده نشوند؛ ‌‌اولی تنوع در ارائه ‌حرکات از شروع تا پایان نمایش و دومی تفاوت در بین حرکات هر یک‌ از شخصیت‌ها با دیگری است.
در میزانسن‌های مربوط به صحنه ‌کلاس چندان از عمق صحنه استفاده نمی‌شود و اکثر میزانسن‌ها به صورت خطی‌اند؛ ‌این مسئله در تقابل با میزانسن‌های مربوط به صحنه ‌سیاره زحل قرار می‌گیرد و ‌یکی از عامل‌های بصری است که باعث جذابیت و تنوع بیشتر صحنه ‌سیاره ‌زحل نسبت به صحنه‌های مربوط به کلاس می‌شود. عوامل دیگری چون رنگ، استفاده از دکور (قفس، وسایل آزمایش و…) تنوع و طنز در حرکات موجودات فضایی، مه‌افشان، نور و…. باعث شده‌اند که صحنه ‌مربوط به سیاره ‌زحل از نظر ترکیب بندی و فضا و تنوع بصری موفقیت بیشتری داشته باشد. از نظر مضمون و داستان نیز در صحنه ‌سیاره ‌زحل با داستانی مواجه‌ایم که درباره ‌شاد نبودن مردم این سیاره و به دنبال راهی ‌برای ‌شاد شدن است؛ اما در صحنه ‌کلاس بیشترین تکیه بر جنبه ‌آموزشی است و با کمبود داستان مواجه‌ایم. با توجه به این امر صحنه ‌کلاس کمی طولانی‌تر از حد لازم است ولی با وجود این، به سبب ‌گوناگونی ‌حرکات و نیز بازی‌های کلامی این صحنه نیز ‌‌برای کودکان جذاب است.
استفاده از بازی‌های کلامی در صحنه‌های مربوط به کلاس درس یکی دیگر از جذابیت‌های نمایش برای مخاطب کودک است که فضایی طنز نیز ایجاد می‌کند. بازی با کلمات در گفتار معلم و شاگردان و برای هر کدام به نوعی متفاوت با دیگری به چشم می‌خورد. برای مثال، معلم در گفتار خود از حرف میم در ابتدای هر کلمه استفاده می‌کند که یکی از شکل‌های گفتاری عامیانه نیز محسوب می‌شود: جنگل منگل، دشت مشت، برج‌ها مرج‌ها، کشتی‌ها مشتی‌ها و این بازی کلامی تا جایی پیش می‌رود که خود به کلمات جدیدی می‌انجامد: گل‌ها مل‌ها خُل‌ها. این بازی کلامی در سیاره ‌زحل نیز برگزار می‌شود ولی شکل آن با چیزی که در کلاس درس دیده‌ایم متفاوت است. بازی کلامی در سیاره ‌زحل با تکرار کلمات و بازی با عبارت‌هایی است که کلمات آن جابه‌جا می‌شوند و دو شخصیت آن عبارت را به دو صورت تکرار می‌کنند؛ این تکرار نیز به طنز می‌انجامد:
دیبوک۱: می‌بینیم حالا/ دیبوک ۲: حالا می‌بینیم/ دیبوک۱: می‌بینیم حالا/ دیبوک ۲: حالا می‌بینیم و……
شکل دیگر بازی کلامی در این صحنه تغییر زیر و زبر کلمات و بیان کلمات با زیر و زبر‌هایی جدید است که به آشنا نبودن ساکنان این سیاره با کلمات باز می‌گردد و همزمان به سبب بیگانه بودن مخاطب نیز با زیر و زبرهایی که به گوش آشنا نیستند، در جای خود باعث تنوع سمعی فراوان‌ در صحنه می‌شود.
دکور و لباس این نمایش بسیار متنوع و سرشار از رنگ است که فضایی شاد ایجاد می‌کند. طراحی لباس دیبوک‌ها با کلاه‌های عجیبی که بر سر دارند و نیز ‌سفینه‌ای که در فضا معلق است باعث می‌شود تخیل مخاطب کودک با نمایش همسو شود. وجود سفینه‌ای کوچک در بالای سر تماشاگران در صحنه‌ای که‌”بیو” به زمین بازمی‌گردد، علاوه بر این که در کودکان حاضر در سالن هیجان ایجاد می‌کند، تنوعی در میدان دید مخاطب به وجود می‌آورد که برای مخاطب کودک بکر و هیجان‌انگیز است.
استفاده از فضای بالای صحنه برای آمد و رفت سفینه و نیز بازگشت‌”بیو” به زمین از بالای صحنه یکی دیگر از عوامل ایجاد تنوع است.
دکور نمایش دیبوک‌ها با وجود تنوع ‌رنگ و زیبایی در برخی صحنه‌ها کاربرد چندانی ندارد‌. برای مثال در صحنه ‌کلاس، دکوری که به شکل یک پنجره و تعدادی بطری خالی است در انتهای صحنه و بالا نصب شده است در صورتی که همین دکور با نصب در ارتفاعی پایین‌تر می‌توانست در بازی بازیگران و میزانسن‌های آنان تأثیرگذار باشد.
در صحنه‌ سیاره ‌زحل بیو که در قفس دیبوک‌ها اسیر شده است با خود درباره ‌نجات و بیرون رفتن حرف می‌زند و در فکر بازگرداندن دانه‌ نجات بخش به زمین است. تک‌گویی‌های بیو در این صحنه به سبب ‌تحرک نداشتن در نمایشی که اکثر لحظات آن را حرکات شکل می‌دهند، کمی برای کودکان کسل کننده می‌شود.
در آغاز کار رضا فیاضی در نقش‌ معلم خود را معرفی می‌کند و شاگردان کلاس را نیز معرفی می‌کند. استفاده از تکنیک َاساید (کناره گویی) که در آن شخصیت چیزی را با مخاطب می‌گوید در اینجا به گونه‌ای استفاده شده است که معلم همزمان می‌تواند نقش راوی نمایش را بر عهده بگیرد و به این شکل شخصیت سنتی راوی که هنوز هم در برخی نمایش‌های کودک دیده می‌شود از این نمایش حذف شده است. کم‌ترین کمکی که راوی بودن یکی از شخصیت‌ها می‌تواند به نمایش بکند ‌حذف شخصیت راوی و ایجاد نزدیکی بیشتر با مخاطب است اما آنچه در این نمایش به این شکل آغاز می‌شود در میانه‌ نمایش به فراموشی سپرده می‌شود. معلم که در شروع کار راوی هم بود در پایان نمایش فقط معلم است و چیزی از ‌روایتگری در او دیده نمی‌شود. در صورتی که با این شروع، این شخصیت در بسیاری صحنه‌های دیگر نیز‌ می‌توانست کمک کننده باشد و فقط برای معرفی خودش و سایر شخصیت‌ها نقش روایتگری را بر عهده نگیرد.

لینک منبع: www.talarhonar.blogfa.com

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *